رادينرادين، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 1 روز سن داره

آقا رادین

اولین سیرک رفتن رادین عسل

روز شنبه 18 بهمن من و بابایی و رادین رفتیم سیرک ایران و پرتغال. رادین خیلی دوست داشت بره سیرک و ببرها رو از نزدیک ببینه. اولش که تازه داشت برنامشون شروع میشد رادین ترسیده بود و فکر میکرد که ببرها میا ن و میخورنش  سفت چسبیده بود توی بغل بابایی و توی چهره اش استرس و ترس مشخص بود. میگفت بریم   اما با صحبت راضیش کردیم بمونه و نترسه.خیلی دلم سوخت برای پسر عسلم که اینقدر ترسیده بود.  من و بابایی باهاش صحبت میکردیم و بهش اطمینان میدادیم که ببرها توی قفسن و ترس نداره. خوشبختانه ببرها آخرین برنامه بودن و توی اون فاصله زمانی و با دیدن برنامه های دیگه ترسش ریخته شد و یخش کم کم باز شد و شروع به دست زدن کرد و ذرت و چیپس هایی...
27 بهمن 1393

مامانی دوباره به سرکار میره :(

اول از همه باید بگم که مامان مهرناز رادین عسلی بعد از شش ماه مرخصی زایمان و هفت ماه بودن در کنار رادین عزیزش و شش ماه بودن با برسام عسلی روز دوشنبه 20 بهمن رفت سرکار  فقط خدا میدونه که توی دل من چی میگذشت و از مدتها قبل ناراحتی و غصه اونروز رو داشتم. رادین توی این هفت ماه خیلی بیشتر از قبل بهم وابسته شده بود و همیشه به محض بیدار شدن منو صدا میکرد و این فکر خیلی اذیتم میکرد که از این ببعد صبحها پسر قشنگم بدون من چه کار کنه. تنها دلخوشیم این بود که هفته اول و دوم رفتنم به سرکار رادین توی خونه خودمون و کنار بابا رضا بود و مسلما کمتر اذیت میشد. چون خونه خودمون و اتاق خودش رو خیلی دوست داره. روز اول که رفتم سرکار رادین و برسام هر دوتاشون تا ...
27 بهمن 1393

دوسال و ده ماهگی رادین شیرین من

امروز هفتم بهمن رادین عزیز من دو سال و ده ماهه شد. فداش بشم من الهی. بقیه عکسها در ادامه مطلب... رادین و تخته وایت برد جدیدش که بابایی براش خرید. البته چند روز بعد آقا رادین داغونش کرد. رفته بودیم خونه مامان جون مهین و خاله مریم اینا هم اونجا بودن. ایلیا و فاطیما تخته داشتن رادینم دلش خواست. بابا رضا هم سریع رفت و براش یکی خرید با چهارتا ماژیک.  رادین و ایلیا و فاطمه ۳۰ آذر خونه مامان جون. مامان جون اونروز نذری داشت و خاله مریم اینا هم از تهران اومده بودن هم واسه نذری و هم شب یلدا رادین بعد از حمام کردن رادین با شمشیری که فاطیما بهش داده بود عزیز دلم نمیدونم از کجا یاد گرفته بود شمشیر رو بزاره توی کم...
7 بهمن 1393
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آقا رادین می باشد